و این هم از ماجرای یک زن و شوهر نمونه!
زن به شوهر میگه : ببینم حقوق این ماهت کجاست
زن: بذار جیباتو بگردم!
زن (در حالی که جیب پشت شلوار شوهرش رو چک می کنه) : پس کجا قایمش کردی ذلیل مرده؟!
مرد (با گریه) : به خدا تو جیبام نیست!
زن: ای وای اونجا رو کیفم گذاشتیش!
مرد: امون نمیدی بهت بگم که
زن: مرسی عزیزم بیخود نیست من اینقدر دوست دارم!
فروردین : یا روز میمیرند یا شب.
اردیبهشت : نه تنها قادر به پرداخت اجاره خانه خود نمی شوند بلکه از صاحبخانه خود پول دستی هم می گیرند.
خرداد : کارت تلفن تغلبی نصیبشان میشود.
تیر : به دلیل سوراخ بودن جیبشان ۲۴۰ تومان از دست میدهند.
مرداد : دچار یک خود درگیری عجیب می شوند.
شهریور : کلید های خانه را گم می کنند.
مهر : به یک مسافرت خارجی می روند البته در خواب.
آبان : چک هایشان برگشت می خورد البته در بیداری.
آذر : لامپ تصویر تلویزیونشان می سوزد.
دی : در حالی که سوار اتوبوس هستند یکی از هم کلاسیهای خود را سوار بر ماکسیما می بینند.
بهمن : همه دنیا روز تولدش را فراموش می کنند.
اسفند : جوهر خودکارشان بر پیراهنشان پس میدهد تا بیش تر از همیشه تابلو شوند
پشته یه وانته نوشته بود عاقبت فرار از مدرسه. پشت یه آژانسه نوشته بود عاقبت رفتن به دانشگاه یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دخترا تیکه مینداخت . یه بار دخترا تصمیم میگیرن با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون . قضیه به گوش استاد میرسه جلسه بعد یکم دیر میاد سر کلاس میگه از انقلاب داشتم میومدم دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده رفتم جلو پرسیدم گفتن با کارت دانشجویی شوهر میدن! دخترا پا میشن برن بیرون استاده میگه کجا میرید وقتش تموم شد تا ساعت 10 بود! چند وقت پیش داشتم سواره مترو میشدم خانمه بعد از کلی هول دادن رفته نشسته رو صندلی بعد که نگاش میکنم میخنده میگه : آدم میاد مترو روحیه اش عوض میشه یکم هول میدیم میخندیم ... واقعا که ... یارو صبح از خواب بیدار می شه میره نون سنگک بگیره می بینه شده دانه ای 600 تومن. میگه: اوه اوه از اصحاب کهفم بیشتر خوابیدم مادربزرگم تو شهرستان از مغازه شیر خریده آورده خونه، خالهم دیده تاریخ مصرفش گذشته، مادربزرگ ما هم برگشته مغازه گفته: آقا دخترم میگه تاریخ این گذشته! یارو پیرمرده صاحب مغازه هم نه گذاشته نه برداشته بش گفته: با کارخونه تماس گرفتیم گفتن تمدیدش کردیم!! اونم ساده، گفته باشه و شیر رو برداشته آورده دوباره خونه یه فامیل داریم وقتی برای شام میریم خونشون تا سر سفره میشینم شروع میکنه به حرف زدن راجع به گرونی! مثلا میگه همین برنج که شما دارین میخورین را خریدم کیلویی 3 هزار تومان به مامانم میگم میخوام برم بیمارستان ملاقات عمه. میگه تیریپه فامیل دوستی ور ندار. پرستار خوشکله امروز شیفتش نیست
زیاد شنیدید که میگن دنیا چقدر کوچیکه ! البته از اون جهت که خیلی چیزهای دنیا به همدیگه ربط دارند ولی اگه بخواهیم مقیاسی رو برای دنیا در نظر بگیریم می بینیم دنیا خیلی بزرگتر از اونی هست که حتی در تصور ما جا بگیره. کاری به کهکشانها و زمینی که در اون زندگی می کنیم نداریم ولی حتی اگر به ضروریات ریز و درشتی که در زندگی روزمره از اونها استفاده می کنیم توجه کنیم به نوعی احساس کوچکی می کنیم، احساسی کودکانه و اینکه تصور می کنیم چقدر حجم گستره ای که زندگی ما رو در بر گرفته بزرگ و غیرقابل محاسبه است ...
برداشت از این اختلاف حجم، سوژه ای شد تا کریستوفر بوفولی که یک عکاس و هنرمند فرانسوی است با دیدگاهی شوخ طبعانه و با بهره گیری از سفرهای گالیور به جزیره خیالی لیلیپوت، زندگی آدم ها رو در دنیای با عظمت و سرشار از نعمت های خداوند در فضایی قرار دهد تا پیکره های کوچک آدم ها در دنیایی بزرگتر از آنچه که بطور معمول بنظر می رسد را تداعی کند.
او عقیده داره حتی تفکرات آدمی نیز جزئی از همین نعمات به حساب میاد چرا که عقل آدمی است که باعث تعالی و شناخت دنیای اطراف شده و اکتشافات و اختراعاتی رو در دنیای پیرامون خودش بوجود آورده و می توان گفت
صفحه قبل 1 صفحه بعد